بهاربهار، تا این لحظه: 20 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات بهار

یه روز خوب

دیروز بعد از کلی اصرار بالاخره با مامانم رفتم مدرسه.  مامانم می خواست برگه صحیح کنه و منم کتابمو برداشتمو رفتم باهاش ولی یه ساعت که نشستم حسابی خسته شدم و به مامان گفتم که منوببره خونه پریا اینا مامان هم قبول کرد و منو برد پیش پریا و تا عصر بازی کردیم و خیلی خوش گذشت عصری ساعت چهار مامان اومد دنبالم و با هم رفتیم دنبال باران از مهد کودک آوردیمش و با هم رفتیم خونه شب هم مامان جون و بابا جون اومدن خونمون و باز هم حسابی خوش گذشت   به به چه روز خوبی بود.    ...
29 ارديبهشت 1390

جشن الفبا

یه هفته پیش دقیقا سه شنبه بیستم اردیبهشت تو مدرسه برامون جشنی گرفتند به نام جشن الفبا . من از خانم موسی زاده معلم کلاس اولم ممنونم که با صبر و حوصله به من و بقیه ی دوستام  خواندن  و نوشتن یاد داد . در جشن الفبا هر کدوم نقشی داشتیم از حروف الفبا نقش من حرف غین بود و شعرش این بود: رو موج دریا رو ببین یه غازه                     غاز سفید روی آب چه نازه پرهاش و باز می کنه و می بنده              گردن غاز روی آب درازه         &...
27 ارديبهشت 1390